شاید فردا

به وبلاگ من خوش اومدید

شاید فردا

به وبلاگ من خوش اومدید

آلبوم اکسیژن

سلام 

خوب فکر میکنم که الان همتون میدونین چند وقتی هست که آلبومه اکسیژنه بابک جهنبخش منتشر شده، خواستم به بابکه عزیز خسته نباشید بگم و از همه تقاضا کنم که آلبوم دانلود نشه یا کپیشو نخرید. به هر حال زحمت کشیده شده یگه


نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه!





نــــــــــــــــــــــــــــــــــه این کارو نکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن

مبارک باشه

ســـــــــلام

عید فطر و به همه یه دوسام تبریک میگـــــــــــــم. بله بله شما دیگه از امروز میتونین بخوریـــــــــن بــــــــــــــــــــــله

آقا من صبح پاشدم،یه نگا به این ور،یه نگا به اون ور به خودم گفتم ینی من الان روضه نیسم؟؟ خلاصـــــــــــــــه رفتم تو آشپز خونه برای رفع عقده های درونی یحتمل یه نصفه نون سنگکو خوردم. آخی چه احساساته پاکی دارم من.

پریسا دنیای شکلک ها http://www.sheklakveblag.blogfa.com/

خـــــــــــــــــــــــدای من!!!!!!!!!!!!!

مردی جوان در راهروی بیمارستان ایستاده، نگران و مضطرب. در انتهای کادر در بزرگی دیده می شود با تابلوی "اتاق عمل".
چند لحظه بعد در اتاق باز و دکتر جراح - با لباس سبز رنگ - از آن خارج می شود. مرد نفسش را در سینه حبس می کند. دکتر به سمت او می رود. مرد با چهره ای آشفته به او نگاه می کند...
دکتر: واقعاً متاسفم، ما تمام تلاش خودمون رو کردیم تا همسرتون رو نجات بدیم. اما به علت شدت ضربه نخاع قطع شده و همسرتون برای همیشه فلج شده. ما ناچار شدیم هر دو پا رو قطع کنیم، چشم چپ رو هم تخلیه کردیم... باید تا آخر عمر ازش پرستاری کنی، با لوله مخصوص بهش غذا بدی، روی تخت جابجاش کنی، حمومش کنی، زیرش رو تمیز کنی و باهاش صحبت کنی... اون حتی نمی تونه حرف بزنه، چون حنجره اش آسیب دیده...
با شنیدن صحبت های دکتر به تدریج بدن مرد شل می شود، به دیوار تکیه می دهد. سرش گیج می رود و چشمانش سیاهی می رود.
با دیدن این عکس العمل، دکتر لبخندی می زند و دستش را روی شانه مرد می گذارد.
دکتر: هه! شوخی کردم... زنت همون اولش مُرد!!!


من دیگه حرفی ندارم!